من سوسک شب را با چشمهای بسته می بلعم
من دستهای تب گرفته شاعر را
لای کاغذ ساندویچ پیچیده ام
عصبیت جاهلیت هنوز مانده
روی دسته آچار فرانسه ام
من خود برهنه رفته ام
شما باید بودید و می دیدید
تا حال فکر نکنید
من چگونه سیاهی هایم را
سپید کرده ام
ای آرزوی دل
نمی دانستی که اکنون من
این من تنهاتر از
اسبک سیلندر سمند زیر پای شما
چگونه عنکبوتی را که روی تنم
مور مور می شد له کرده ام
نه من تنها نبوده ام
عنکبوت خود گواه من است
پس چرا فکر می کنی
من هنوز هم پایبند فکرهای بی سرو ته
قاضی خط نوشته ام
عنکبوت له شده در زیر سیگاریم
پیپ کنار فندک گازیم
و تو که در خواب خیالی ات به خواب رفته ای
باید بدانی
که من نیستم که
توی این تاریکی خط بریل می نویسم
من دیگر سوسکها را جویده ام
و تو مصیبت
هنوز داری زیر پرچم خدمت می کنی
و نامزدت که در یکی از شهرهای جنوب
زار می زند که
چرا سوسک نیمه شب روی چادر سیاهش ناله کرده است
نه نه این دیگر غیر ممکن است
که فکر کنی من
با این خط بریلی که می نویسم
فردا بتوانی بخوانیش
و بر علیه من سوسکها را بشورانی
من فردا سوسکها را بلعیده ام
و چیزی برای وسوسه تو نمانده است
آری من شبها در خواب روی کاغذ راه می روم
جای پاهایم را وقتی می بینم که
تو هنوز خسته نشده ای و چراغ را روشن نکرده ای
دیگر خسته شده ام
همین!
همین یک سوسک را
همین سوسک خسته را که تلو تلو می خوردرا
برای تو می گذارم
تا بتوانی بر علیه من سوسکهایی را
که تا صبح زاییده است بشورانی
من سوسک شب را بلعیده ام
اما پاهایش را
که روی کاغذ پر از دوات من جا مانده
نمی توانم فراموش کنم
دیگر خسته شده ام
نمی توانم روی کاغذ راه بروم
پس تا فردا بدرود
سوسک نوشته هایم را
برایت میل می زنم
تنم را اینقدر توی قبر نلرزان
خب به گفته بچه ها مگه چه قدر از وقتم رو می گیره .و تصمیم گرفتم که هر روز یا یه روز در میون آپ کنم. دوستان مثل این که مایل بودن در مورد شعرایی که می نویسم حرف بزنن و یا نقد کنن که اجازه دست خودشونه و می تونن من رو راهنمایی کنن چون که تازه کارم و به راهنمایی ام احتیاج دارم.
اینم یه شعر دیگه از من :
گیرم که من اینجا حرفی نزنم
از بلبل و گل نیز طرفی نبرم
این چه ناسزاست با این شب سرد
خونین جگر و دل آذر نکنم؟
وقتی که مرده ام
نمی توانی حدس بزنی
که رنگ چشمهایم چه رنگی ست
خودت چشمهایم را بسته ای
که نبینم
ببخشید این مسایل ممکنه برا همه پیش بیاد که هیچ دست و دلشون به کار نمی ره برا منم یه همچی مشکلی پیش اومده بود درگیری و دلمشغولی من به شعر و راه اندازی انجمن و شب شعری که به منظور معرفی انجمن راه انداختیم تموم وقتمو گرفته بود البته می یومدم سر می زدم کامتا رو هم می خوندم و به وبلاگ دوستان هم که لینکشونو گذاشتم سر می زدم ولی خوب وقت کامنت گذاشتن براشونو نداشتم . دوست خوبم آریو برزن دو بار به روز کرده بودن و یه شعر با مناسبت گذاشته بودن (البته من نپسندیدم ناراحتم نشه آخه هر کی یه نظری داره)جوجه حسابدار عزیز زحمت کشیدن لوگوی مارو گذاشتن و یه مطلب عالی هم داشتن.دوست بسیار بسیار عزیزم سید مهدی موسوی در مورد غزل پست مدرن مطلب گذاشتن و همینطور در مورد ماسبتها و دو قطعه غزل پست مدرن زیبا که خیلی جالبه ملینا هم که لطف داشتن و هم این که سر زدن و همین که مطلب جدید گذاشتن عارف الهام و همینطورفریبا-سعیدو گل عاشق و محمد اما از اردشیر راد مثل این که خبری نیست و همین طور شبنم کهنچی.یادم رفت بگم که یه دوست جدید دارم که اسمش سانیهhttp://sani.blogfa.com و یه دوست دیگه با مطالب داغ و ساده کامپیوتر که خالی از لطف نیست یه سر بهش بزنینhttp://www.titan.blogfa.com تایتان رایانه(محمد رضا پاکیزه) .تا یادم نرفته می تونید یه سرم به گفتمان بزنید من اونجا هم بعضی وقتا یه سر میزنم ویه چیزایی می زنم جای خوبیه /www.goftman.com و میشه جواب خیلی از چیزا رو خیلی زود گرفت من تو (قسمت ادبیات و نقد شعر های شما)با نام کسرا 20 مطلب گذاشتم.
راستی آریو منظورتو از این نفهمیدم میشه بگی (ممنون که سرزدی به هر حال اینم یه جورشه.)
اینم یه شعر با مناسبت که هدیه می کنم به آریو برزن و بقیه دوستان و امیدوارم که ضعفهای اونو بگین تا منم یه کمی بهتر بتونم شعر بگم:
امروز هوا نم خورده باران بود
عطش نداشت
اذان ظهر
باران
تشنگی
نه!!
سر نی؟
گریه ؟
نه!!
سر خون
من خون دیدم
سراسر خون
نه خون نبود من خون ندیدم
زندگی
سرخی شقایق
دریای زندگی
حتی
بالاتر از
قوزک پای
زندگی
**********************************************
ای کاش توپ پلاستیکی ام باز
خانه همسایه مان می افتاد
چیز زیادی از دنیا نمی دانم
همین قدر میدانم
با این بانکی که سر محله مان دارد
و با این پولی که پدرم از فروش سیب زمینی بدست می آورد
و با این جبر وهندسه ای که من بلدم
دو دو تا هر چقدر تا هم که بشود
همسایه مان دخترش را به من نمیدهد
********
(البته من زن و یچه دارم اشتباه نشه)
******
لعنت به سرود خوان هرچه عشق است
بر هر دل شادمان هر چه عشق است
یک خط تاخیر معذرت می خواهم
بعد از تو فلان فلان هر چی عشق است
******
سلام دوستان من اینجا اومدم برا اینکه راحتتره
و میشه با خیال راحتتری نوشت به نظر من اینترنت بهترین راه تبادل اطلاعاته از این راه می شه با بهترین و بدترین آدما روبرو شد .و حرفهایی رو هم که نمی شه زد اینجا به راحتی زد.اما نه خیلیم راحت...؟؟؟!!!!
بگذریم چون ممکنه اینجا هم دوستان جدیدی پیدا کنم بهتر دیدم از خودمم حرف بزنم.
من اینم خوب یا بدش...
جوابیه فقط برای آریو برزن دوستان دیگم بخونن فکر کنم خالی از لطف نباشه در ضمن میتونن منو راهنمایی کنن:
سلام- پس ما هستیم. مثل این که شما هم از اونایی هستی که یه وبلاگ رو برا بار اول کامل می خونن مثل شاید خودم. اما عرضم به خدمت شما که یه مدت جوشکاری ؛ نجاری ؛ نانوایی (خودم نانوایی داشتم 8 سال و 7 سال هم شاطر بودم (کارگرنانوایی)؛ یه مدتم تو کار آکواریوم و ماهی های آکوایومی ؛یه سالم تو کار خیاطی و خیاطی داشتم. یه مدت کار تاتر (تئاتر) و نمایشنامه نویسی و کارگردانی تاتر و بازیگری که خوبم جواب داد و یه مدتم داستان و شعر که هنوزم ادامه داره ؛حالام که در خدمت شما با اطلاعات خیلی خیلی کم خدمات کامپیوتر (داده پردازی نیما ) و اگه خدا بخواد ثبت شرکت با نام (کسرا ) و راه اندازی آموزشگاه آزاد که دومی رو بعید می دونم ؛ دیگه اینکه چرا اینجوری شده رو خودتون حدس بزنید ولی من خودمم درست نمی دونم ولی کار تاتر رو به خاطر نبود مربی و امکانات ترک کردم. خیاطی رو هم همینطور.آکواریوم مشتری نداشت.جوشکاری و نجاری هم مال دوران کودکی و مدرسه بود که تابستونا برا این که بیکار نباشم می رفتم (آخه تو این شهر لجن هیچ امکانات تفریحی و ... نبود و نیست که؛ یه کتابخونه کودک بود که اونم همه کتاباشو حتی اونایی رو که به سن ما نمی خورد خونده بودیم.(یه کتابخونه عمومی هم بود که ما رو راه نمی دادن و وقتی هم بزرگتر شدیم که مراجعه می کردی با تحویلدارای قلچماقش نمی شد رو در رو شد حالام که بعد از سالها اومدن و سیستمشو کامپیوتری کردن ( کار شبکه اش رو هم خودم انجام دادم) بعد از 3 ماه هنوز هم به همان طریق قبلی و دستی کتاب به مردم میدن و زیر بار نمیرن.
خوب شما میگید من باید چکار میکردم که نکردم نانوایی هم که با اون همه کار وقت برا کتاب و شعر وسیاست و ... نمی موند.کامپیوتر رو که شروع کردم بد نبود هم کتاب بود هم شعر و هم سیاست یه مدتم یه وبلاگ سیاسی رو پرشین بلاگ داشتم که کنارش گذاشتم و حالام نمی دونم چی میشه یه جورایی نمی دونم چرا کم میارم از نظر مالی هر چند دقیق هم عمل می کنم بازم کم میارم و بده کار میشم نمی دونم کجای کار اشتباهه هر باری میام که اینم بذارم کنار و برم سر یه کار دیگه ولی خوب دیگه کاری نیست که من نکرده باشم با این که دارم شرکتو ثبت می دم ولی خیلی نا امیدم .شما می گید چکار کنم از یه طرف دیگه یه ثانیه هم سر هیچ کلاس کامپیوتر و آموزشی شرکت نکردم و هیچ مدرک کامپیوتری هم ندارم همه رو از روی اینترنت و کتاب یاد گرفتم ولی خوب بازم اطلاعاتم خیلی خیلی کمه و خیلی چیزایی رو که تو وبلاگا و سایتا می خونم نمی فهمم و همین خیلی کلافم میکنه و نا امید میشم که نه بابا ما دیگه اینو یاد نمی گیریم. هرچی بخوام بگم بازم هست ولی میزارم برا بعد.حالا باید چکار کنم چطور میتونم کارمو پیش ببرم که موفق باشم.
دخترک دوست داشت شبها چشمهایش را به روی خواب نبندد
اما خواب از دریچه تنهاییش وارد شد
و او را خواب گرفت
معشوق از راهها ی بسیار دلش را ربوده بود
اما او
او تنها و تنها راه می پیمود
او تنها تر از همیشه راه را
و این کوره راه باریک را دوست داشت
و دوستی اش را با خواب در آمیخته بود
و راه ها راه ها راه ها و راهها
که چه دراز بودند
و چه پر پیچ و خم
و دخترک را خواب ربوده بود
و خواب داشت وارد دریچه می شد
و دریچه باز بود
ودخترک را خواب ربود
و دریچه ناگهان صدا کرد
و خواب از چشمان دخترک پرید
و باز دلدار خیالیش را دید
که در درگاهی استاده است
و باز دل به او داد
و باز دخترک بود که تنها بود
و دلتنگ
و هر گاه راه باز باشد
وهر گاه شب
و هرگاه دلتنگ
دریچه باز می ماند
و دخترک را خواب می ربود
دخترک خواب نبود
و بیدار بود
و وقتی دریچه را باز می کرد هیچگاه فکر نبود
که شاید در خواب راه برود
و وقتی راه میرفت
بیشتر فکر می کرد
و وقتی بیشتر فکر می کرد
کمتر خواب می رفت
و دریچه را می بست
و گرم بود روزهای بهاری
و دخترک که خسبه می شد
چشمهایش را می شست
و چشمهایش بوی شوری می داد
دخترک شبها که راه می رفت
خواب چشمش گرفته می شد
و راه را کوتاه می دید
و وقتی می دید
و وقتی چشم نداشت
که چشم بگوید
چشمهایش درد می گرفت
و وقتی چشمهایش شور می شد دریچه را می بست
و به فکر شبهای دراز
در خواب می رفت
اینم شاهکار من یه شعر برای اونایی که عاشقن
سلام دوستان من تازه به اینجا آمده ام ولی در جاهای دیگر هم نوشته ام و در بلاگفا فعلا می نویسم.nanva.blogfa.com
به من سر بزنید